زنگوله توهم

پس ازشورش خان قاجار ودر پی تعقیب وگریز وی توسط خان زند سرانجام در جنگلهای گلوگاه  وی محاصره شد وبه نبردی بد فرجام ناچار شد.

 آقا محمد خان قاجار پس از جراحت شدید ومتعاقب آن  خواجه شدن  وخارج شدن از حیز مردانگی واسارت به تحصیل علوم دینی روی آورد .

با  انفصال از مرد بودن آغا محمد خان  وکوتاه شدن دستش از همراهی و رهبری شورش و شورشیان و همه ی   آنچه را که از دست داده بود باعث شد تا زندیان  از مرگش صرف نظر کنند.

با صلاح دید  خان زند و نظارت عوامل حکومت زندیه  ، وی مدتی در مدارس علمی  شهر ری  واقع در عبدالعظیم حسنی به تحصیل علوم دینی پرداخت و سپس به همین منظور برای مراقبت بیشتر از رفتارها و روابطش به شیراز تبعید شد.

وضعیت جسمی وفیزیکی خان قاجار باعث تحقیر و خشم خاموشی منجر  می شد.  صورتش روز به روز کم موتر و بالاخره درنگاه اول شبیه پیرزن شد. وکم و بیش متوجه  رفتارهای تحقیر آمیز و طعنه های مردم با خود گردید. هنگامی که  خان قاجار باچنین واکنشی روبرو شد.باوجود اینکه دراوج کنترل شدید امنیتی  و اسارت قرار داشت  تمام عقده هایش همراه با خشمی عمیق دروجودش فوران نمود. ودربرخوردها و گفتار ورفتارش آثار این خشم به وضوح به چشم می آمد.

وی در آن هنگام  ،کنار باغ بزرگی محبوس وتحت نظر بود . او  رفته رفته از دیدن کودکان و بازی هایشان  و دیدن روابط شویی مردم و حتی جفتگیری حیوانات مخصوصا روباه بر می آشفت،زیرا روباه تمام کرشمه های جفت یابی و رابطه اش را در مقابل آغا محمد خان بی محابا انجام می داد و همین موضوع باعث تحریک خشم و علاقه ی خان قاجار به شکار روباه شد. او تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخت تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شد ، سپس آن حیوان مفلوک وبیچاره را  به اسیری می گرفت و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرد ، و در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرد .

تا اینجای داستان مشکلی نیست!

درست است روباه مسافت  زیادی را برای نجات خود دَویده بود ، روباه  وحشت زده و خسته  برای مدت اندکی به اسارت گرفتار شده بود. اما زنده و سالم می ماند، علاوه بر آزادی، هم جانش را دارد، هم دُمش را، پوستش هم سر جای خودش است !

می‌ماند فقط آن زنگوله !

از اینجای داستان، روباه هر جا که برود  مزاحمت زنگوله ای در گردنش  آرامش وقرار وزندگی را ازاو می رباید.، دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد، بنابراین گرسنه می‌ماند !

صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس تنها می‌ماند !

از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم آشفته می‌کند، آرامش ‌اش را به هم می‌زند و در نهایت از گرسنگی و انزوا می میرد !

  روباه مفلوک درشکنجه ای نرم و وحشتناک، آرامش و هویت وجان   خود را می بازد

واین گونه خان قاجار ، فوران خشم خود را تخلیه می نمود.

  این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد، دنبال خودش می‌کند، خودش را اسیر توهماتش می‌کند !

زنگوله‌ای از افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند، بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست، برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد، آن هم با چه سر و صدایی، درست مثل سر و صدای تکان دادن پشت سر هم یک زنگوله.

 اما بعضی وقت ها افرادی آگاهانه و یا نا آگاهانه بسیاری از توهمات و انرژی های منفی را از خود دروجود مان تخلیه می کنند. پرسشهای بیجا. کنجکاوی های غلط درحریم خصوصی. دردل های ناروا . انتقادات بی خود و به هر آنچه که بهانه برای تلخ کردن اوقاتمان بکارمی گیرد بنامیم تلاش میکنند تا روح وجان مارا زباله دانی  برای تخلیه زباله های درون خود قرار دهند. آگاه باشیم و آموزش ببینیم که چگونه در برابر حرفها و رفتارهای منفی و مخرب دیگران خود را مراقبت کنیم. تا نتوانند زباله هایشان رادرمحیط ما دور بیندازند ودروجود ما مدفون کنند و  بدتر از همه زنگوله های توهم را به گردن ما ببندند.

والی الله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

  سوم آذر1397


·        برداشتی آزاد از کتاب خواجه تاجدار اثر ژان گور

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصارمولف محفوظ می باشد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Patty فردین علیخواه، دانش‌آموختۀ جامعه‌شناسی فصلنامه علمی دانشجویی مطالعات آرشیوی دانشگاه الزهرا (س) خدمات فنی Miles وبلاگ آموزشی آرش آتشی fissller برنامه نویسان و گرافیستان در پیچ و خمِ این کوچه بازارِ بی خیابان