من ستاره .  ساله‌ام   

هنگام آن انفجاربزرگ ، لحظات آفرینش

ما کجا بودیم؟!

 شاید ما در عالم ذره هنگام عقد قرارداد ارواح با خدا شاهد همه‌ی فعالیتهای پروردگار بودیم.

یعنی 5میلیاردسال  پیش یا200میلیاردسال نوری قبل از پیدایش عقل در ذرات آدم.

صبح روزی که خداوند خورشید را چراغکی برای آسمان‌مان ساخت و بیفروخت.

صدای انفجار مهیبی به کائنات گوش بخشود و با نورآن صاعقه‌ی بزرگ برای کائنات چشم گذاشت.

آنگاه زمین را در روز ششم بر پا داشت و آسمان را بر افراشت و ترازو گذاشت.  

من و تو و ما و شما از دور و از نزدیک ذرّات معلق در همه‌ی فضای کهکشانها بودیم. و با برخورد عاشقانه‌ی آن همه ستاره و غبار شدنشان زمین  بدنیا آمد.

و ما همان ذرات ستارگانیم که از انفجار بزرگ به زمین نشستیم.

لحظات انفجاربزرگ را بیاد بیاور!the big bang    

آری من نیز بخشی ازهمان ستاره‌های عاشقم. ذره‌ای از ذرات همان ستاره‌هایم که آن روز در فضای لایتناهی با هم عاشقی میکردند و من  حاصل این عشق رومانتیک هستم.  حتی من هم بدور یک ذره و الکترون عاشقی می کردم.

و من آمدم.

چه کسی می گوید که با انفجاری بزرگ همه نابود می‌شویم؟

نه !

ما باانقلاب ها وانفجارها جاودانه و بالنده می شویم و از ذرّات ما ذره‌ی بهترین خلایق و زیباترین آفریده‌ها شکل می‌پذیرد.

و قرنها بعد همچو اینک من  شهابی بی‌نشانه‌ ام از آن سوی انفجار بزرگ.

 من آمده ام تا در سرنوشت تک تک شماها تاثیر بگذارم.

                     مریوان – دهکده ی اورامان تخت 1374/6/2

 

سالهای بعد دوست بسیارعزیزی تولدم را تبریک گفت، و من دوباره قریحه‌ی شاعریم گل کرد. با این توضیح که من در روز سوم فوریه‌ی 1976  با سر و باعجله  و زودتر از موعد مقرر و دور از انتظار به دنیا آمدم چون سرعت صوت از سرعت نور کمتر است اول دیده شدم و بعد شروع به درخواست مطالباتم کردم. آنقدر ونگ زدم تا برایم اسم گذاشتند و از صمیم دل به مطالباتم پاسخ گفتند. به ایشان عرض کردم:

چه تبریکی، چه سودایی چه  کشکی، چه .؟!.

از دوازده میلیون اسپرم که اگر همه‌ی اینها من می شدم، می شدیم جمعیت استان بزرگ  تهران و حومه. و پایتخت پر بود از من و قل‌ها و جفتهای شاعر پیشه ام. اما من شدم نماینده‌ی این دوازده میلیون خوش شانسی که بجایم نیامدند و هول هولکی و با اجبار و در انتخابات اتحادیه‌ی همزادان، وارد گود شدم و بقول فرانسویان شدم «وم پایر  vampire». لابد خدا هم ذوق کرد که با قلابش منو از ته این عالم ذر و ذره بیرون کشید و این شد که من شدم درد سر برای خودش و خودم و شما. ای کاش آن روز ازل ازم تعهد می گرفت که شعر نبافم. و.نکنم . جای همه آدمها از آن روز به بعد عوض شد من شدم شما و شما شدید من. [ زیرا هر کدام  از ما بوجود آمدگان، طی فرایند و شرایطی پدرها و مادرهایی هدیه گرفتیم و سرنوشت ازلی و ابدی تقریبا یکسانی داریم ] 

پس تولد خودت مبارک. 

حمید رضا ابراهیم زاده  - 1390/11/14 

  ۱-طرح نام این متن باالهام ام فیلم« من ترانه 15 سال دارم  -  ازجناب صدرعاملی » بود.          

  کلیه حقوق برای مؤلف محفوظ است.

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

انسان ها به طرز رعب آوری خاکستری هستند Lisa . زندگی و علم برج خنک کننده لوازم آشپزخانه هــیوا کتاب‌های کودک من تبلیغات گسترده Heather